عروس دریاییِ مدوز ، گاه از سره گرسنگی حلزون های کوچکِ شناور در اطراف خود را میبلعد . غافل از اینکه پوسته سخت حلزون در برابر اسید معده اش مقاوم بوده و امکان هضم شدن آن برایش میسر نیست ..... حلزون پس از مدتی شناور ماندن به دیواره مجاری هاضمهِ عروس دریایی چسبیده و همان جا ماندگار میشود . حلزون کم کم شروع به تغذیه از بدنِ عروس دریایی کرده و خود رشد میکند . با گذشت زمان حلزون از درون ، تمام عروس دریایی را جویده و خرد کرده و میخورد ... و وقتی که حلزون به رشد کامل خود میرسد دیگر خبری از عروس دریایی نیست......در واقع عروس دریایی ، خود مجرمِ سرنوشت غم انگیز خویش میشود ......................تمام شب خواب میدیدم . خواب سالیان دور را . خواب خانه پدری و دوران نوجوانیم را . خواب تمام کتاب های دست دومی که در آغوششان به خواب میرفتم . و آن کوچه باغ زیبایی که تمام مسیرش را با ماهرو تا رسیدن به باغ پدرش پیاده گز میکردیم . هنوز هم پای درختان مسیر را پیچک ها و خزه ها و علف های هرز پوشانده بود و ما در میان خلوتِ درختان ، دستان همدیگر را گرفته بودیم . و باز مثل آن روزها کاری نمیکردیم . انگار کسی که خواب ها را میچیند ، باز نمیخواست که ما پشت حصارهای سبز باغ کاری کنیم . شاید هم از خجالتی بودن من بود که کاری نمیکردیم . من همیشه در بزنگاه ها خجالتی میشوم . یادم هست که در طراوت آن صبح بهاری که عطر یاس ها و مریم ها هوش از سر آدم میبرد ، و ماهرو از من خواست که پیاده تا باغ پدرش برویم نفسم از ان خوشبختی عظیم بند امده بود و حتی با گذشت سال ها و سال ها در عالم خواب که هیچ محدودیتی نیست و کسی را مواخذه نمیکنند باز هم من خجالت کشیدم و کاری نکردیم . و دیشب باز ماهرو بعد از چهل سالگی در یک شب سرد دیماه در خواب احساس با کمی سس کچاپ...
ما را در سایت احساس با کمی سس کچاپ دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : ali-abdi بازدید : 209 تاريخ : يکشنبه 11 دی 1401 ساعت: 18:19